رادیان رسا | از کرامت شفا بخشی دولت رئیسی تا آب بستن به زاینده رود
در شصت و هشتمین شماره رادیان رسا اخباری از تداوم حاشیه سازی خود عاقل پنداران، شگردهای جماعت چپ اندیش، افاضات جناب نقویان و آب بستن بعضی ها به زاینده رود را به سمع مخاطبان میرسانیم.
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
قوه قضائیه سیف و عراقچی و حیدری را به سبب مداخلات ارزی غیرقانونی در بازار محکوم کرده است. ولی یک عضو مجمع تشخیص مصلحت با نوشتن نامه به رهبری گلایه کرده است و رهبری هم نامه ای به رئیس قوه قضائیه نوشته است و گفته مبادا حکم جائرانه باشد. به نظر می آید این دستور رهبری شبیه دستور رفع ظلم از لاریجانی جنبه فرمان حکومتی نداشته باشد و صرفا جهت کم کردن فشارها و شانتاژهای تیم سیف برای رهایی از مجازات باشد و قوه قضائیه همچون شورای نگهبان از تصمیم قضایی خودش دفاع کند...
سالهای دهه شصت که من در خط مقدم جبهه جنوب بودم . همرزمی داشتم که اهل شرارت بود و کارهای وحشتتاکی از او سر می زد .. مثلا من از داخل سنگر خوابگاه خارج می شدم و بعد یکدفعه او را می دیدم که روبروی من چمباتمه زده و یک موشک انداز آرپی جی۷ مسلح به موشک را نیز بطرف من نشانه رفته و انگشتش هم روی ماشه است و می گوید تکون نخور!.... و من تصور می کردم که او دیوانه است و می ترسیدم و خشکم می زد و بعد او قاه قاه می خندید و می گفت چقدر می ترسه !! و بعد سر موشک انداز را می گرفت بالا. یا گاهی که من پشت خاکریز راه می رفتم از پشت سر پاورچین پاورجین به من نزدیک می شد و بیخ گوش من با دهانش صدای سوت خمپاره ۱۲۰ میلیمتری را تقلید می کرد و من به تصور اینکه گلوله خمپاره شلیک شده از سمت دشمن دارد به من نزدیک می شود وحشت کرده و سریعا شیرجه می زدم کف زمین ! ... و بعد صدای انفجار خنده او را می شنیدم!!.. او همچنین در نماز جماعت خط مقدم هم شرکت می کرد و در صف آخر کنار من می ایستاد و هنگامیکه پیش نماز نیت می کرد و وارد نماز می شد او دست از نماز خواندن می کشید و کنار من می نشست و شروع به انجام حرکات نمایشی و ادا و اطوار می کرد و من بسیار خنده ام می گرفت ولی همینطور که ریز ریز می خندیدم همراه پیش نماز خم و راست هم می شدم! .. سرانجام دشمن حمله کرد و ما هر چقدر زور زدیم نتوانستیم حمله شدید آنها را دفع کنیم . لذا فرماندهی فرمان عقب نشینی به طرف خط دوم جبهه را داد . ما به سختی و نفس نفس زنان و هن و هن کنان عقب نشستیم و هنگامیکه تک تک به خط دوم می رسیدیم فرمانده را می دیدیم که ما را با اشاره دستش راهنمایی می کرد که به کدام سنگر برویم و مستقر بشویم . بطور کاملا اتفاقی من و همین فرد شرور و پیش نماز مان داخل یک سنگر افتادیم !! پیش نماز در کف سنگر بحالت چهار دست و پا قرار گرفته بود و بشدت می لرزید و رعشه بر تنش افتاده بود و من نشسته بودم و در حالی که خودم هم ترسیده بودم ولی برای پیشنماز دلم می سوخت.. اما همرزم شرور ایستاده بود و به پیش نماز نگاه می کرد و نیشش تا بناگوش باز بود و می خندید...من که او را دیدم .. با خودم گفتم اه اه این داره ما را مسخره میکنه و بنابراین بلند شدم و شروع کردم به تیراندازی بطرف دشمنان .. ولی او روی شانه من فشار می آورد که تو بنشین خطرناکه! .. و من نشستم و با خودم گفتم هر چند ما را مسخره می کند ولی آدم شجاعی هم هست و جنگجوی بهتری از ماست... دهه ها از آن زمان گذشت و من فهمیدم بصیرت یعنی اینکه تو بتونی فرق بین سوت خمپاره واقعی با سوت خمپاره دهنی را تشخیص بدهی تا مجبور به شیرجه زدن نشوی.. و باید بتوانی ذهن دشمن را بخوانی که آیا این موشک اندازی که تو را هدف گرفته آیا می خواهد تو را بترساند و مرعوب کند و امتیاز بگیرد یا می خواهد واقعا نابودت کند؟... تمام
رادیان رسا با اینکه خالی از اشکال نیست اما کاری فاخر و در تراز یک رسانه انقلابی است؛ ای کاش بخشهای دیگه این خبرگزاری هم به همین تناسب رشد میکرد.
مثل «رادیان» بر تن «رسا» مثل یک قطعه کوچکی از پارچه زربافت است که بر پیراهنی مندرس و زشت وصله کرده باشند.
موفق باشید
همه ادعا های بیهوده ام __ که عمری بدنبالشان بوده ام __ ربوده ز من عقل و اندیشه را __بخشکانده از هستیم ریشه را _ با عرض ادب و احترام بر خوانندگان عزیز .محمدمهدی اسلامی .
از زحمت شما عزیزان متشکریم